یلدا
باران خانمم اولین یلدات مبارک تو خوبی ، تو بهترینی، تو تکی میدونم یکم دیره شیطونکم اخه تو دیگه وقتی برای من نذاشتی که برات خاطره بنویسم اونقدر شیطون شدی که یه لحظه نمیتونم تنهات بزارم شب یلدای امسال با مامان منیر و عمو مجید رفتیم کرج خونه ی بابایی جون و مامان صدیق وای خیلی خوش گذشت ولی امان از دست تو که هر چی رو میذاشتیم روی زمین تو سریع اونو بر میداشتی و میکردی تو دهنت خلاصه نذاشتی کسی چیزی بخوره .... یه دل سیر هندوانه خوردی ، بابا محمد یه قاچ هندونه داده بود دستت تو هم با اشتهای زیاد میخوردی اونقدر دهنتو پر میکردی که نفستو بند میومد .... چند روزی که دستت رو میگیری به هم...