باران و خاطرات نوروز 93
سلام دختر عزیزم چند وقتی فرصت نکردم برات چیزی بنویسم
ولی حالا اومدم با کلی ماجرا
5 روز اول عید رو تهران بودیم و به عید دیدنی رفتیم و تو حسابی خوش گذروندی ، هر جا میرفتیم عید دیدنی شما حسابی بریز و بپاش داشتی و اول از همه میرفتی سراغ ماهیشون و با دستای خوشگلت ماهی های بیچاره رو رو میچلوندی ....
بعد هم نوبت داد و بیداد برای خوردن اجیل ها میشد .....
تا اونجایی هم که میتونستی خیار خوردی ......
روز پنجم فروردین برای دو روز رفتیم ساری
اینم عکس باران خانم تو جنگل
اینجا داشتیم از شمال برمیگشتیم تازه از خواب بلند شده بودی
هشتم فرودین رفتیم اراک یه سر به مادر بزرگهازدیم وبرای سیزده بدر اومدیم کرج پیش مامانی و بابایی ....
اینم عکس باران خانم درحال گره زدن سبزه در روز سیزده بدر
روز سیزده بدر خیلی خوشحال بودی چون با بابایی حساب بازی کردی